فرفری آشفته از خواب پرید. نگاهی به ساعت بالای سرش انداخت. با مشت روی سر ساعت کوبید. غرید: «شد یک دفعه تو درست کار کنی؟» و دوید سمت کمد لباسهایش.
لباسهایش را سریع پوشید. سعی کرد تصور کند خانم معلم در ازای دیر کردن چه جریمهای برایش در نظر میگیرد. هرچند رفتن به مدرسه، خودش برای فرفری جریمهی بزرگی بود.
سریع کتابها را داخل کیفش جا کرد. هرچه گشت کتاب ریاضیاش را پیدا نکرد. دیشب با کلی تلاش و به اجبار مامان تمرینات کتاب را حل کرده بود و حالا باید گم میشد؟ لعنت به این شانس. بیخیال کتاب شد. به سمت در دوید و زیر لب غر زد: «بیا! هر چه گفتم حل نمیکنم قبول نکردند. حالا کتاب گم شده و زحمات من به باد رفته…
فرفری( 1)
«قطار عجیب و غریب»
*
فرفری( 2)
«شهـربازی»
*
فرفری( 3)
«ترامپولین»
*
فرفری( 4)
«فانوس دریایی»